یادش به خیر! این شعر و وقتی مثل کرگدن عاشق بودم سرودم...ای بابا.
یا هو
گفتم که عاشقم من گفتا غمت سر آید گفتم دلم ربودی گفتا « ورت پر آید»
گفتم که لپ سرخت رسوای عالمم کرد گفتا تب است مفلوک! با آسپرین سر آید
گفتم که هر چه گویی با جان و دل پذیرم گفتا برون شو از در تا باد بهتر آید
گفتم بوی زلفت دیوانه ام نموده است گفتا حناست ابله بویش مگر نیاید
گفتم چنین که هستم با خویشتن نباشم گفتا مباد یک دم تنبان ز تن در آید
و ... بقیه اش یادم رفت...