موضوعات زیادی برای حرف زدن هست. آدم گیج میشه که با چی شروع کنه. راجع به عرفان بیشتر از اونکه حرف واقعی و سالم بزنن، گزافه و بدتر از اون مطالب گمراهکننده گفته شده. بنابراین وقتی که میخوای راجع به چنین موضوع نخ نمایی حرف بزنی، قبل از همه چیز مجبوری تا ذهن غبارگرفتهی مخاطبت رو پاک کنی که البته کار بس دشواریست. اما اگه از همین منظر به شیوه ارائه مفاهیم در عرفان مدرن نگاه کنیم، به نظر من به نتایج بسیار زیبایی میرسیم...
خود من همیشه احساس میکردم که این عرفانی که باهاش آشنا شدم یه مقدار بیش از حد علمیه و از اون احساسهای عاشقانه و عارفانه، حداقل در سطح، خبری نیست. اما حالا نظرم کاملا عوض شده، در واقع این شیوه بیان، خودش نشون میده که عرفان در صورتیکه حقیقی باشه همیشه سیر تکاملی و تطبیقی خودش با شرایط روز رو حفظ میکنه و همین قضیه میتونه بیانگر اصیل بودن اون باشه.
تنها چیزی که در عرفان به شاگردها یاد میدن تجربه مستقیمه. عرفان یعنی تجربه مستقیم از حقیقت. این مطلب دقیقا نقطه مقابل باور و عقیدهاست. در عرفان، شما همیشه باید مرز روشنی بین آنچه که خود تجربه کردهاید و به آن ایمان آوردهاید و آنچه که از دیگران (حتی استاد عرفان خود) شنیدهاید و تنها به آن باور دارید ترسیم کنید. ایمان در مقابل باور. دانش آبجکتیو (عینی) در مقابل دانش سابجکتیو (ذهنی).
دانش عینی، معرفت واقعی حاصل از تجربه مستقیم و بلاواسطه است. دانش ذهنی، مبتنی بر شنیدهها، توهمات ذهنی، هیجانات بشری، فرایندهای ناخودآگاه ذهنی، ترسها و احساسات ماست. هدف غایی تمامی مکاتب عرفانی، ارائه ابزاری است که شخص بتونه با استفاده از اونها ذهن خودش رو از عناصر داخودآگاه پاک و بخش خودآگاه اون روبیدار کنه و در نتیجه از معرفت ذهنی رها و به بینش عینی از آنچه که حقیقت مینامندش نائل بشه.
من شخصا در عرفان مدرن (برپایه دستاوردها و آموزههای سامائیل آون وئور، رابولو و بلسبوب) که گفته میشه همان اصول خدشه ناپذیر عرفان و استحاله روحی را به شکلی جدید که برای بشر مدرن در عصر جدید قابل استفاده و مناسب باشه عرضه میکنه، نوعی هوشمندی قابل ستایش میبینم که حداقل برای خلع سلاح کردن من کافی بوده. در این شیوه، اصلا چیزی تو بوق و کرنا نمیشه. همه چیز بر پایه یک متد مشخص مبتنی بر تجربه خود فرد، که کاملا وابسته به میزان تلاشی است که صرف میکنه، استواره. از همون اول نمیآن راجع به عشق و فداکاری و خدا و توحید و همه این چیزهایی که گوش خیلیها ازش پره حرف بزنن. بلکه به شخص داوطلب، ابزارهایی میدن برای اینکه خودش تجربه کنه. خودش از هیچ شروع کنه و اگه شایستگی از خودش نشون داد به همه اون چیزهای خوب، به آرامش، به بهشت! به جاودانگی، به رهایی از نفس و ... برسه. در شرایطی که سایتها، مجلات، کتابها و منابع بسیاری راجع به مسائل مثلا روحانی و متافیزیکی تبلیغ میکنن، فکر میکنم این شیوه آموزش بهترین راهکاره.
یک نکته خیلی مهم دیگه، اینکه که در یک سنت عرفانی واقعی، اصولا چیزی برای پذیرفتن و رد کردن وجود نداره. مطلقا هیچ چیز. هدف در عرفان، تنها و تنها اینه که با از بین بردن حالت ناخودآگاه و خوابآلوده ذهن، شخص بتونه به حقیقتی که در درون خودش هست و همیشه هم همونجا بوده برسه. برسه به چیزی که فقط متعلق به خودشه و نه هیچ کس دیگری. بنابراین به نظر من، گرفتن حالت تدافعی که معمولا افرادی که به یک دین یا دین دیگر تعصب خاص دارن بهش مبتلا میشن، بیمعناست. عرفان در مقابل هیچ دینی قرار نمیگیره. عرفان طبق گفته پیامبران، رهبران دینی، قدیسان و عرفای بزرگ، ریشه اصلی دینهاست. اما در اکثر موارد، چون فراتر از حد درک و تحمل تودهها قرار میگرفته، همیشه میبایستی از انظار عموم مردم پنهان میبود و در خلوتهای خاص و به آدمهای خاص آموزش داده میشد. این مساله به طور خاص در اسلام و در مسیحیت به چشم میخوره.
هفته دوم خروج سماوی رو، همونطور که میبینید گذاشتم تو وبلاگ.
یا حق